و _ ماندن# با زینب(س) # صراط(عباس) _می خواهد #

صراط ما : مَنْ اَطاعَ الخُمینی فَقَدْ أطاعَ اللّه # بی عشق خمینی(ره) نتوان عاشق مهدی(عج) شد # هر زمان شور خمینی به سر افتد ما را دور سید علی خامنه ای می گردیم # با عزم رفتن، از رنج و از غم، هم مى‏ توان ره توشه برداشت، هم مى ‏توان آسوده پر زد. (استاد صفایی حائری) #و سیدی(سید حسن نصرالله) که با استعانت از الله فرمودند: اسرائیل از لانه عنکبوت سست تر است

و _ ماندن# با زینب(س) # صراط(عباس) _می خواهد #

صراط ما : مَنْ اَطاعَ الخُمینی فَقَدْ أطاعَ اللّه # بی عشق خمینی(ره) نتوان عاشق مهدی(عج) شد # هر زمان شور خمینی به سر افتد ما را دور سید علی خامنه ای می گردیم # با عزم رفتن، از رنج و از غم، هم مى‏ توان ره توشه برداشت، هم مى ‏توان آسوده پر زد. (استاد صفایی حائری) #و سیدی(سید حسن نصرالله) که با استعانت از الله فرمودند: اسرائیل از لانه عنکبوت سست تر است

و _ ماندن#  با زینب(س) # صراط(عباس) _می خواهد #

پدر شهید پاشاپور با افتخار می­گویند:

حتی از چهره او مشخص بود که شهید و فدایی رهبر و فدایی حرم حضرت زینب(س) می‌شود. چون از کوچکی عشقش اسلام و انقلاب بود.

نویسندگان

۲۴۴ مطلب توسط «عین کاف» ثبت شده است

و روزی را می بینم که باز به دستور حضرت آقا قفل ها شکسته می شود 

 آقای مذاکره کننده شما همان مذاکره کننده قدیمی هستی ...

  • ۲ نظر
  • ۳۰ مهر ۹۴ ، ۰۶:۰۸
  • ۱۸۳ نمایش
  • عین کاف

از کافر به لشگر کفر نامه رسیده امروز

از عبیدالله به عمربن سعد:

با سپاهیان خود بین امام حسین(ع) و اصحابش و آب فرات فاصله بینداز، به طوری که حتی قطره ای آب به امام(ع) نرسد، همان گونه که از دادن آب به عثمان بن عفان خودداری شد!

.

.

.

از حسین یاد گرفته ام انی سلم لمن سالمکم را

از عباس آموختم و حرب لمن حاربکم را


از اکبر اللهم العن اول ظالم را

از زینب اللهم العن عصابه لتی را

  • ۰ نظر
  • ۳۰ مهر ۹۴ ، ۰۴:۳۷
  • ۱۲۰ نمایش
  • عین کاف

نوبت نوبت علی اکبر است باز

دومین علی هم فدا می شود باز


اکبر که باشی حساب حساب دیگر است باز

لشگر جمله با اذن رفتند به میدان باز


این اکبر است که اذن نمی خواهد باز


وارد به میدان که می شود باز

ناگه محمد است صورت به میدان باز

  • ۰ نظر
  • ۳۰ مهر ۹۴ ، ۰۴:۳۰
  • ۱۲۰ نمایش
  • عین کاف

از کرب و بلا به مدینه:

از امام حسین(ع) به محمد بن حنفیه و بنی هاشم:

مثل این که دنیا اصلاً وجود نداشته(اینگونه دنیا بی ارزش و نابود شدنی است) و آخرت همیشگی و دائم بوده و هست.

 

 


 

  • ۰ نظر
  • ۳۰ مهر ۹۴ ، ۰۴:۱۶
  • ۱۵۵ نمایش
  • عین کاف

یک علی کشتن در محراب کوفه بس نبود

یک علی کشتن در قتال کرب و بلا بس نبود


یکی علی درمانده در خیمه بیمار بس نبود

یک علی صورت محمد ، بر روی نیزه بس نبود


آخر گناه تشنگی را با تیر دادن بس نبود

حرمله گر میدانست چه کرد دیگر بس نبود


آخر آن دو تیر چند شعبه در کرب و بلا بس نبود (حسین و عباس)

آخر این تیر سوم را چه حاجت ؟؟؟، بس نبود

  • ۰ نظر
  • ۲۹ مهر ۹۴ ، ۱۲:۵۶
  • ۱۵۶ نمایش
  • عین کاف

از عباس تا حسین رسیدن زیاد نیست


در این فاصله دفن شدن  زیاد نیست

اذن ورود  از زینب گرفتن زیاد نیست


یک سر شهید شدن در جوار دخت زهرا زیاد نیست

یک  سر دفن شدن در این فاصله زیاد نیست


یک  بار کربلا آمدنم زیاد نیست

در زینبیه شهید شدن در این فاصله دفن شدنم زیاد نیست

 

زنده رسیدن به کربلا ملاک نیست

از ارباب دل (رضا) اذن جهاد گرفتن زیاد نیست

  • ۰ نظر
  • ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۶:۵۳
  • ۱۵۱ نمایش
  • عین کاف

عبیدالله بن زیاد عده ای را مامو می کند ، که جلوگیری کنند از پیوستن مردم به لشگر امام ...

نیروهای لشگر یزیدی در شهر دارند کم کم  به جمع تبدیل می شوند ، گروهی با هزار سرباز به سمت کربلا حرکت کردند...

آن طرف تر :

امام حسین(ع) رو به سپاه دشمن:

هیهات ما تن به ذلت نخواهیم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز برای ما ذلت و خواری را نپسندیدند. دامنهای پاکی که ما را پرورده است و سرهای پرشور و مردان غیرتمند هرگز فرومایگان را بر کشته شدن مردانه ترجیح ندهند.


  • ۰ نظر
  • ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۶:۱۱
  • ۱۱۷ نمایش
  • عین کاف

بلااخره با اصرار مادر ، دو نوجوان دارند می آیند به میدان

لشگر عمربن سعد را تعجب از اینکه حسین چرا نوجوان می فرستد به میدان

وقتی طفلان می گویند ما فرزندان زینبیم

عمر بن سعد حتما باید ترسیده باشد ...

مادر دارد می بیند که تبر بالا می رود ...

حسین می گوید : بی بی سکینه عمه خود را به سینه بگیر

حسین به قتال می رود

عباس او را حمایت می کند

حسین دو نوجوان را در بغل می گیرد

حسین را نمی دانم گریه می کند یا نه

چون خوب می داند بعد از عاشورا زینب سر این طفلان را بر سر نیزه می بیند

ولی می داند زینب هادیِ لشگر اسرا بعد از عاشوراست

مگر می شود زینب رنجور شود

زینبی که شهادت محمد و علی و زهرا و حسن را دیده باشد ، دو طفل خود را فدای حسین می کند...

......

حضرت زینب این دم آخری دو طفل بیشتر ندارد به امام می گوید:

  • ۰ نظر
  • ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۶:۰۴
  • ۹۵ نمایش
  • عین کاف

قسمت 1 سال 61هجری روز چهارم محرم:

سکانس اول :

-عبید الله بن زیاد در مسجد کوفه روی منبری که روز علی خطابه می کرد به مردم خطاب کرد:

-ای مردم! خاندان ابوسفیان را آزمودید و آنها را چنان که می خواستید یافتید! و یزید را می شناسید که دارای رفتار و روشی نیکوست که به زیردستان احسان می کند و بخشش های او بجاست! و پدرش نیز چنین بود! اکنون یزید دستور داده تا بین شما پولی تقسیم نمایم و شما را به جنگ با دشمنش حسین بفرستم». سپس دستور داد در تمام شهر ندا کنند و مردم را برای جنگ آماده ی حرکت سازند.

سکانس دوم :

-امام حسین (ع) در پاسخ قیس بن اشعث که سفارش به بیعت با یزید می کرد، فرمود:

-نه به خدا سوگند، دست ذلت در دست آنان نمی گذارم و مانند بردگان از صحنه ی جنگ با آنان فرار نمی کنم.

قسمت 2 هزار و چهارصد سال بعد:

  • ۰ نظر
  • ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۵:۱۱
  • ۱۲۲ نمایش
  • عین کاف

هر فردی یک روح الهی و یک روح شهوانی دارد

عمربن سعد هم از این امر مستثنی نیست ...

روز سوم است عمر بن سعد را قومش از جنگ با حسین (ع) برحذر می دارند ، سوگندش می دهند...

عمربن سعد دو پسر دارد یکی مشوق جنگ با حسین یکی منع کننده پدر از جنگ با امام

....

پ.ن 1 :

                                 ظرفیت عمر بن سعد از جنگ نکردن با امام حسین (ع) بیشتر بود                                            

 یک طرف : قوم او ، یکی از پسران او و مهمتر از ان دو ، امام او ...

طرف دیگر : پسر مشوق جنگ با امام ، زمین و پادشاهی ملک نارسیده ی ری ...

          عمر بن سعد اگر لحظه ی به ظرفیت و استعداد خود نگاه می کرد ، الان مانند حر آزاد بود ، و این طعم را به آسانی می چشید...

و این ظرفیت همان پسرش بود همان قومش بود و همان امامش

و گناه بزرگ عمربن سعد این بود که این ظرفیت را فراموش کرد

و مهمتر از آن امام خود را به ملک و پادشاهی نارسیده ی ری فروخت

و این گرانفروشی ای بود که در تاریخ کمتر انسانی آن را انجام می دهد

پ.ن 2 :

 و پ .ن 1 نیز برای من صدق می کند ، و برای هر کسی که می خواهد آزاد شود ...گرانفروشی نکنیم به حق خدا و امام زمان مان ، وگرنه به قول حضرت آقا سیلی سختی خواهیم خورد ، از ما گفتن ...

  • ۲ نظر
  • ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۷:۳۵
  • ۱۲۵ نمایش
  • عین کاف

امروز امام برای همان هایی که مسلم بن عقیل در موردشان فرمود:

یا اشباه الرجال و لا رجال

نامه نوشت و آنها را به کرب و بلا فر خواند

ولی مامور بردن نامه ی امام 

قیس بن مسهر را قبل از رسیدن به کوفه شهید کردند...

پ.ن :

نمی دانم اگر پیغام امام می رسید چه میشد ، یا اگر نمی رسید ... همان که گفته اند ما باید قائل به عمل باشیم نه به نتیجه ، وگرنه امام خودش می دانست کوفیان با علی(ع) چه کردند ، خودش می دانست کرب و بلا قانونی الهی ست.


  • ۰ نظر
  • ۲۵ مهر ۹۴ ، ۱۳:۲۰
  • ۱۳۶ نمایش
  • عین کاف

حتی اگر سرمایه کوچکی داشته باشی

که به زعم خودت نتوانی با آن به دیگران کمک کنی ...

به قول استاد رفعت ماها به مقدار سعی مان مربوطه نه به مقدار سرمایه مان نه مقدار سودی که می بریم ...

وگرنه پیرزنی که با چند تخم مرغ به جبهه کمک می کند با تاجری که میلیون ها کمک می کند را نمی توان مقایسه کرد

چرا که پیرزن از غذایش کم شده ولی تاجر از غذایش کم نشده است ...

  • ۱ نظر
  • ۲۱ مهر ۹۴ ، ۲۳:۴۱
  • ۱۶۹ نمایش
  • عین کاف
فرازی از وصیت نامه سردار شهید حسین همدانی:
بنده حقیر، حسین همدانی، شاگرد تنبل دفاع مقدس اعتراف می‎کنم که وظایف خودم را به خوبی انجام ندادم و بعضی موقع‎ها این نفس سرکش سراغ من می‎آمد و مرا گول می‎زد، وسوسه می‎شدم، نق می‎زدم، در درونم اعتراض ایجاد می‌شد اما خدا مرا کمک می‌کرد، متوجه می‌شدم، پشیمان می‌شدم، توبه می‌کردم و از خدا طلب عفو و بخشش می‌کردم و مرا می‌پذیرفت و این اواخر هم خیلی دلم هوای رفتن کرده بود.
  • ۰ نظر
  • ۲۱ مهر ۹۴ ، ۲۳:۲۳
  • ۲۶۴ نمایش
  • عین کاف

سلام بهنام جان

در مورد قسمت اول:

در مورد خودم بود و درمان من می شود که عیب از من است نه عمل و تفکر افراد

بعضی اوقات اصلا بد حجاب را دیدن می شود درمان من

وقتی ترس داری و دلسرد می شوی از همه ی کلام ها و مذهب ها

اینجا این دلسردی می شود درمان

قاعده ی تبدیل است برایم

شاید بگویی این عین بی خیالی است و بی توجهی ، امر به معروف کجا رفته ، واجب فراموش شده نداریم و هزار چیز دیگر ...

ولی آن بدحجاب می شود درمان درد دید من به افراد

درمان اضطراب من

  • ۰ نظر
  • ۲۰ مهر ۹۴ ، ۰۹:۴۴
  • ۲۴۱ نمایش
  • عین کاف

65-رشد(1)

۲۰
مهر

نمی دانم چرا در برخورد ها همیشه کمی دلسرد می شوم از خودم ، با کوچکترین ناراحتی از افراد ،

 از او در من حسی ایجاد می شود که تا به حال برایش واژه ای پیدا نکرده ام ، 

می دانم کینه نیست ، می دانم حسد نیست ، می دانم غرور نیست

می دانم امثال اینها نیستند ...

حسی مانند ترس است همراه با اضطراب و دلسردی از همه چیز

از این ترکیب ها نمی دانم چگونه نتیجه بگیرم برای درمان این حس

اصلا شاید درمان نیاز نباشد

شاید خود این ترکیب ها درمانی باشند برای من 

برای خود خود من ...

ولی به قول استاد برعکس آن هم هست :

  • ۱ نظر
  • ۲۰ مهر ۹۴ ، ۰۰:۳۴
  • ۱۵۹ نمایش
  • عین کاف