و _ ماندن# با زینب(س) # صراط(عباس) _می خواهد #

صراط ما : مَنْ اَطاعَ الخُمینی فَقَدْ أطاعَ اللّه # بی عشق خمینی(ره) نتوان عاشق مهدی(عج) شد # هر زمان شور خمینی به سر افتد ما را دور سید علی خامنه ای می گردیم # با عزم رفتن، از رنج و از غم، هم مى‏ توان ره توشه برداشت، هم مى ‏توان آسوده پر زد. (استاد صفایی حائری) #و سیدی(سید حسن نصرالله) که با استعانت از الله فرمودند: اسرائیل از لانه عنکبوت سست تر است

و _ ماندن# با زینب(س) # صراط(عباس) _می خواهد #

صراط ما : مَنْ اَطاعَ الخُمینی فَقَدْ أطاعَ اللّه # بی عشق خمینی(ره) نتوان عاشق مهدی(عج) شد # هر زمان شور خمینی به سر افتد ما را دور سید علی خامنه ای می گردیم # با عزم رفتن، از رنج و از غم، هم مى‏ توان ره توشه برداشت، هم مى ‏توان آسوده پر زد. (استاد صفایی حائری) #و سیدی(سید حسن نصرالله) که با استعانت از الله فرمودند: اسرائیل از لانه عنکبوت سست تر است

و _ ماندن#  با زینب(س) # صراط(عباس) _می خواهد #

پدر شهید پاشاپور با افتخار می­گویند:

حتی از چهره او مشخص بود که شهید و فدایی رهبر و فدایی حرم حضرت زینب(س) می‌شود. چون از کوچکی عشقش اسلام و انقلاب بود.

نویسندگان

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «جامعه مثل اتاق» ثبت شده است

باطن کار (اتاق دوم) :

نتیجه:

شخصیت امام زمان (عج) آنقدر بالاست ، که فرقی نمی کند مذهبی باشی یا داش مشتی

همه و همه در مقابل این شخصیت بزرگ اظهار شرمندگی می کنند، 

و این شرمندگی ، و کثیف بودن جامعه وقتی فرهنگ باشد ، وقتی عادت یک اتاق باشد

یعنی در یک روز و یک ساعت و یک ثانیه ایجاد نشده

که بتوانیم آن را در یک روز و یک ساعت و یک ثانیه اصلاح کنیم

  • ۲ نظر
  • ۰۳ دی ۹۴ ، ۱۵:۰۶
  • ۳۱۰ نمایش
  • عین کاف

ظاهر کار (اتاق دوم) :


بعد 5 دقیقه نشستن در اتاق اول ، هماهنگی های لازم برای رفتن به اتاق دوم انجام شد . ..


اتاق اول : بچه مذهبی تر

اتاق دوم : بچه مذهبی  


با ورود به اتاق دوم سه نفر داخل اتاق بودند

اولی : با شلوارک

دومی : رکابی و شلوارک

سومی : رکابی و شلوار

  • ۰ نظر
  • ۰۱ دی ۹۴ ، ۱۶:۳۱
  • ۳۸۳ نمایش
  • عین کاف

ظاهر کار(اتاق اول):

دیشب بود که یکی از روحانیون اومدن خوابگاه

دو نفری همراه شدیم تا بریم دوتا اتاق به بچه ها سر بزنیم

نیم ساعت قبل از رفتن به اتاق اول پیامکی دادیم به یکی از بچه های اون اتاق که حاج آقا دارن میان

القضا رفیق ما 5 دقیقه قبل از رفتن ما به اتاقشون زنگ زد و گفت:

سلام من حموم بودم الان پیامکت رو خوندم

میشه نیاین اتاق ما ، من که بعد ازظهری گفتم بهت جریان چیه ...

  • ۱ نظر
  • ۲۷ آذر ۹۴ ، ۰۲:۵۹
  • ۳۰۵ نمایش
  • عین کاف