127-ولایت مداری (1)
- ۰ نظر
- ۲۳ آذر ۹۴ ، ۱۰:۵۱
- ۳۱۴ نمایش
سکانس اول (چهارشنبه ساعت 12:30 رو به روی تربیت بدنی دانشگاه):
المپیاد ورزشی جدیدالورودهای دانشگاه
من شدم داور مسابقه فوتبال چمن مصنوعی
مسئول تربیت بدنی قبل از برگزاری می گوید:
وای از روزهای گذشته ام
که از سر دلسوزی و خارج نشدن از کالبد تکراری ام
مصداق آیه ی
و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله ...
نشدم
و دلسوزی ام در تربیت از هوای نفس من بود
الهی العفو ار این دلسوزی های نفسانی
الهی العفو
الهی العفو
....
...
..
.
ای کاش جوانان غربی آزاد شوند از این همه رسانه
وگرنه همه شان از شوق آزادی مبلغ
شیعه بودند...
پ.ن: زهی خیال باطل .....
ورود در کار تشکیلاتی اگر هدفش رشد نباشد باید حداقل در یکی یا همه این چهار گروه قرار گرفت:
گروه 1:
کسانی که دچار عادت هستند ، عادت کرده که عبادت کند عادت نکرده عبودیت کند
گروه 2:
کسانی که احساس و عاطفه شان دگیر است ، مثلا می گویی چگونه وارد تشکیلات شدی می گویند راهیان
گروه3:
کسانی که به مقبولیت نیاز دارند ، تا بگویند این آقا زیادی گردنش کلفت است ، نیاز و عقده قدرت
گروه4:
کسانی که دچار منفعت طلبی اند ، آمدند در تشکیلات تا سربازی شان کم شود ، کیک و ساندیسی ، اردویی ، ماشینی روندنی بیندازند، موتور سواری ای ، لباس رزمی ای ، منم منمی به راه بیندازند
شاید یک روز برگردی و ببینی چه شده ، سعی کن آن روز فردایت نباشد
-بی سیم چی
-بله
-مخابره کن به برادرم
-چی بگم
-بگو:
نقش همه ما در کار گروهی یکسان است ، مانند زمان حضرت رسول
جعفر و مصعب مسئول پایگاه فکری اسلام بودند
حضرت خدیجه مسئول پایگاه مالی اسلام
و دیگران مسئول جهاد
نقش همه این سه گروه گسترش اسلام بود
ولی شغل ها تفاوت داشت
ما هم همین گونه ایم
نقش همه ی ما یکسان است
ولی شغلمان فرق می کند
در لشگر امام زمان هم همین گونه است
شغل ها زیاد اند ولی نقش ها یکسان
یه سوال:
تو دوست داری گارگر ساختمانی لشگر امام زمان باشی
یا متخصص لشگر کفر؟
اربعین یعنی اینکه:
چهل روز هم که از عاشورا گذشته است
ولی باز هم سر حسین زمان بر سر دار می رود
و در این چهل روز
رشد را باید در خود می دیدم
ولی چیزی نمی بینم
و این یعنی
اصر
.
..
...
....
وای به آن روزی که غرورهایمان مانع شوند
وای از آن روزی که فکرهایمان از هم مخدوش شود
وای از آن روزی که کسی از بیرون مصداق آیه شهاب ثاقب شود
وای بر نفسمان
و فقط می توانم بگویم
الهی العفو از خودم
پ.ن :
دلم تنگ است از این همه دعا برای رسیدنت
و رشد به سمت همان جایی که میگویی رضوان ...
و من یخرج من بیته مهاجرا الی الله ...
من و برادرم اگه :
از خودمون از آرزوی های حقیرمون از تمناهای کوچک مون
رها بشیم
از این خونه ای که برا خودمون اطرافمون ایجاد کردیم
بیرون بزنیم
مرزها رو زیرپا از بین ببریم
اون وقت به رضوان می رسیم
اون وقت شهید میشیم
...
وقتی در تصور از بند رها شدن هایی فکر میکنی
اگر آزاد شوی چه ها که نمی کردی
ولی وقتی از بندها آزاد می شوی
می فهمی
این فرصتی بود برای نشان دادن ظرفیت های نهفته ات
...
پ.ن: امشب بعد از 30 روز گچ دستم را باز کردم ، و
فرصت داشتن استعدادهایی با این سبک فقط 30 روز با من بود و چه حیف که گذشت...
کاش با ضربه زدن همه چیز روبه راه می شد
تسلیم زیادی بودن هم خوبی دارد هم بدی
هم میتواند آدمی که چند ماهی خدا را نمیدید را نمازخوان کند
و هم آدمی را که نمازخوان و قاری قرآن بوده را تسلیم دیگری (غیر از خدا ) کند
تسلیم زیادی هم خوب نیست ، چون مربی را هوا بر می دارد که نکند این همه الطاف از خودش است
که بعد برای مربی کبر و غرور می شود
تسلیم زیادی متربی برای متربی میشود : آزادی ای که مانع هایش هنوز باقیست
تسلیم زیادی متربی برای مربی میشود : غرور و کبر و در ادامه شرک خفی در مقام ربوبیت
...
پ.ن : امان از اینترنت خوابگاه + امان از امتحانات میان ترم (عامل غفلت از عین شین)
آب را گل نکنیم
شاید این آب روان قسمت عاشقی دل سوخته ی گرُ گرفته باشد
مردم بالا شهر چه صفایی دارند ، چشمه هاشان جوشان
من ندیدم شهرشان
بی گمان در بالاشهر
چینه هاشان بلند
مردمش میدادند که شقایق چند است
مردمان بالا شهر آّب را میریزند پشت پای همدیگر
.....
بی آلایش می گویم
سلام حضرت معصومه
از دیشب سعی کردم خالصانه تر باشم برای دیدنت
امروز رهسپارم
با خود عهد کرده بودم ماهی یک بار بیایم به دیدنتان
ماه داشت تمام می شد
دارم می آیم
و از شوق نمی دانم چه بگویم
.
.
.