125-کجا بروم از این جا رها بشم ....!!!
شنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۱۴ ب.ظ
وقتی میرسی به جماعتی که قبلا فکر میکردی
در این جماعت عنادی ست نسبت به حق
ولی وقتی 3 روز با آن ها همسفره می شوی می فهمی
زندگی آنها مصداق لعب و لهو است نه عناد و دشمنی ظاهری
...
آن وقت به خودت برمیگردی و می بینی برای این دست جماعت برنامه نداری
دیوانه می شوی به خدا
...
مورد ها :
اولی : فقط خنده رو ، بذله گو ، خوش گذران ...
وضعیت من : تیپ من اصلا به او اجازه نمی داد که با من ارتباط بگیرد
...
دومی : از بیست و چهار ساعت نزدیک 12 ساعت در شبکه های اجتماعی بود ، با هم کلاسی ها حرف میزد در مورد چیزهایی که نمی دانست،
و همکلاسی ها که او را به بازی گرفتند ، ولی او نمیفهمید ...
وضعیت من : موبایلم ساده ، نمیشد ارتباط گرفت.
...
سومی : مغرور ، پول دوست ، مدگرا ، خوش تیپ ...
وضعیت من : تواضع من در برابر او کار را بدتر کرد ، چرا که طبق روایات باید در برابر مغرور باید مغرورانه برخورد کرد، پولی ندارم که دوست داشته باشم ، مد را نمی بینم ، تیپم که خدا پسندد ...
...
چهارمی ، پنجمی ، ششمی و ...
پ.ن 1 : صبحی وسیله مناسبی برای تایپ نداشتم که ارجاع دادم به شب
پ.ن 2 : تمام موردها هر چه بودند ، خوب ، ولی آنچه مرا اذیت میکند وضعیت خودم است که چیزی ندارم ( گریه می کنم برای خودم که هیچ برنامه ندارم برای این جماعت ....)