75-شب چهارم محرم
۲۷
مهر
بلااخره با اصرار مادر ، دو نوجوان دارند می آیند به میدان
لشگر عمربن سعد را تعجب از اینکه حسین چرا نوجوان می فرستد به میدان
وقتی طفلان می گویند ما فرزندان زینبیم
عمر بن سعد حتما باید ترسیده باشد ...
مادر دارد می بیند که تبر بالا می رود ...
حسین می گوید : بی بی سکینه عمه خود را به سینه بگیر
حسین به قتال می رود
عباس او را حمایت می کند
حسین دو نوجوان را در بغل می گیرد
حسین را نمی دانم گریه می کند یا نه
چون خوب می داند بعد از عاشورا زینب سر این طفلان را بر سر نیزه می بیند
ولی می داند زینب هادیِ لشگر اسرا بعد از عاشوراست
مگر می شود زینب رنجور شود
زینبی که شهادت محمد و علی و زهرا و حسن را دیده باشد ، دو طفل خود را فدای حسین می کند...
......
حضرت زینب این دم آخری دو طفل بیشتر ندارد به امام می گوید:
- ۰ نظر
- ۲۷ مهر ۹۴ ، ۱۶:۰۴
- ۱۰۵ نمایش