187-مرگ(1)
برای میم صاد
یا حضرت عزراییل ادرکنى!
از مدتها پیش کشش جبهه را در خودم احساس مىکردم. این احساس، احساسى آشنا و عمیق بود.
ریشه ى این احساس را از اوائل بلوغم مى شناختم. تنگى دنیا، عشق به مرگ را در من بر مى افروخت. و این عشق با حالتهایى که از پدرم مشاهده مى کردم، روشنایى زیادترى مىگرفت و جلاى بیشترى مى یافت.
پدرم بارها مى گفت:
اگر انتحار جایز بود - ولو على کراهة - خودکشى مى نمودم؛
- ۱ نظر
- ۱۲ مرداد ۹۵ ، ۱۵:۰۶
- ۳۹۸ نمایش