129-اتاق کثیف (1) ...
ظاهر کار(اتاق اول):
دیشب بود که یکی از روحانیون اومدن خوابگاه
دو نفری همراه شدیم تا بریم دوتا اتاق به بچه ها سر بزنیم
نیم ساعت قبل از رفتن به اتاق اول پیامکی دادیم به یکی از بچه های اون اتاق که حاج آقا دارن میان
القضا رفیق ما 5 دقیقه قبل از رفتن ما به اتاقشون زنگ زد و گفت:
سلام من حموم بودم الان پیامکت رو خوندم
میشه نیاین اتاق ما ، من که بعد ازظهری گفتم بهت جریان چیه ...
ماجرای بعد ازظهر :
بچه های اتاق داخل تمیز کردن اتاق
همکاری نمیکنن و منم مثل اونا دو سه بار بهشون گفتم ولی افاقه نکرد و منم بی خیال اتاق شدم ، منم زدم تو فاز
بی خیالی ، توضیحاتی بهش دادم که باید وظیف خودش رو در قبال اتاق انجام بده ، با دو سه تا داستان تربیتی و همون بعدازظهر قبول کرد که
شروع کنه به انجام وظیفه ش ...
ادامه مکالمه:
الان اتاق کثیفه خواهش میکنم نیاین ..
منم جواب سلام رو دادم و یک کلمه فقط گفتم میایم...
ماجرای اتاق :
وارد اتاق که شدیم ، همون طور که قبلا دیده بودم بود ، غذای شام هنوز وسط اتاق بود کفش های بچه ها
یک متری سفره انداخته بود و ماجرای بود ...
رفتار دوست ما:
در حالیکه بهت زده بود ، هی اظهار شرمندگی میکرد
رفتار من :
کمکش دادم تا اتاق رو جمع جور کنه ، جوریکه جا برا نشستن حاج آقا باز بشه
رفتار حاجی :
بعد از نشستن بود که رفیق ما چیزی برای پذیرایی اوردن حاجی برداشت ولی نخورد
...
خلاصه نشستیم و حاجی 5 دقیقه ای حرف زد و بلند شدیم که بریم ، باز این دوست ما اظهار شرمندگی میکرد از وضعیت اتاق
از در که بیرون می رفتم به دوستم گفتم ان شاالله دلیل این که اومدن به اتاقتون رو با اینکه می دونستم چه جوریه ،
و با حالیکه 30 دقیقه وقت نظافت داشتی ولی حموم بودی و خبر نداشتی برات پیامک زدم رو برات توضیح میدم....
اما توضیح اینکه برای چی با اون وضعیت ما رفتیم اتاق رفیقمون ...
ادامه دارد ...