86-عباس عباس ماند ...
در زمین جنگ سیاست عباس تک است
دیروز که شمر به عباس داد امان
گریه کرد عباس از این امان
مگر می شود کوچه را ام البنین برایش تعریف نکرده باشد؟
گر دلیل عباس همین باشد
خدا می داند امروز چه باید کرد
آسمان ، آسمان هم دارد با چشم خون می گرید
امروز با دیروز فرق دارد
امروز حسین عباس ندارد و سردار ندارد
امروز زمانه انگار دارد می تکرارد ، سردارها به فتنه شام دارند شهید می شوند
و اینجا مشروط می شود دست دادن ها
کجا ، کجایی عباس بیا بیا
که درس خیانت خیلی گرم است
بیا بیا که دست بریده ات نشان خط قرمز ها بود
بیا بیا که حسین زمان را به مضیقه گرفتند
بیا بیا که دشمن باز به خیمه ها چشم دوخته است
بیا بیا که الهی عظم البلا می خوانیم
بیا بیا که نصرت الی الله رفت ...
بیا بیا که چشمانم اشک حسین خشکیده است
بیا بیا که ببینم رجز به میدانت
بیا بیا درس بده به اینان باز
بیا بیا تا رقیه ها تشنه به امید عمو دگر نباشند
بیا بیا که زینب به چادر مادر نیاز دارد
بیا بیا که لحظه آخر فرارسیده است
بیا بیا که سینه ی حسین مشتاق لمس تو است
بیا بیا که حسین فردا ....
بیا بیا به حق سکینه ، رقیه ، رباب بیا
بیا بیا که همان شعر به یادم می آید که:
آب به خیمه نرسید فدای سرت
حسین قامتش خمید فدای سرت