62-سرداری دیگر ...
امروز خبری شنیدم ...
سردار همدانی در سوریه شهید شد.
نمی دانم بگویم الآن دشت کربلاست که یکی یکی سردارها دارند می روند و شهید می شوند ،
بعد یک هو زبانم را گاز می گیرم و میگویم ،
مگر من مرده ام که کار به ظهر عاشورا برسد
کارد به استخوان برسد
دشمن به خیمه ها نفوذ کند
گوشواره کنده شود
کسی سیلی بخورد
یا خدا آن روز را نبینم که تاریخ باز تکرار شود
یا حسین
کم کم می بینم آری دارد چنین می شود
و من هم کز کرده یک طرف دارم تماشا میکنم
فوقش اشکی بریزم و دعا در حق حسین زمان بکنم
....
دارند به من می گویند تقیه کن
از چه تقیه کنم ، یعنی حق ندارم در لشگر حسین زمان
مرگ بر یزید زمان بگویم
من این تقیه را قبول ندارم
این عین خریت است
....
من باز هم منتظر دستور امام راه می مانم...
و این انتظار عین عمل است
و این عمل عین انتظار
چرا که من دارم زیر لب
و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقاً
را زمزمه میکنم