52-کارزار نبرد
دل گیر است هوایم
بچه ها و رفقا خیلی خوب می فهمند
چند روز پیش چهره ام ضایع بود از اتفاقات آن روز ...
هر پر شدنی خالی شدنی دارد...
و چه خوب وقتی از داغ حرم مادر می خواهم بروم حرم عمه حجت خدا بر روی زمین
قدم اول:
السلام علیک یا امی یا فاطمه زهرا
قدم دوم:
گوشه نگاهم به گنبد ،
از شرمنده گی سرم را پایین می اندازم ...
قدم سوم:
چشمانم بسته و ناگهان بین الحرمین را تجسم میکنم
قدم چهارم:
ناخداآگاه پاهایم کم می آورند ، سرم سنگینی می کند ...
قدم پنجم:
به سجده می افتم و انگار سجده عشق است در فکه
قدم ششم:
و زیر سکوت دلدادگی ام زمزمه ی الهی عظم البلا خودم را می شنوم ...
قدم هفتم:
امیدوارم گریه امانم را در این لحظه بریده باشد ...
من مرد داخل حرم رفتن نیستم
.
.
.
.
آخر از گناه چگونه راضی میشوم پاهایم را در داخل صحن وارد کنم
همان پاهایی که در مرداب گناه فرو رفته اند ،
ولی عطر حرم اینجا غالب است بر بوی پاهای کثیفِ راه گناه رفته من (خود خود خودم)
اینجاس که دیگر نمی دانم شیطان وسوسه ام میکند که بروم یا برگردم
ختم کلام:
هر گناهی هم کرده باشم ، امیدی جز شما ندارم
راضی باید برگردم
خود دانید ، من ضمانت می خوام
شاید کمی پر رو باشم
ولی تا حالا به هر چی نرسیدم از کم رویی ام بوده
رسوایی تیر آخرم هست
مثل ماشینی که از خواب راننده ش میرود داخل شانه راه و خاک میکند
خدا جون به خدا جاده من فاقد شونه راهه
اطراف ش هم پر است از دره ی گناه
پس مرا بیامرز
یا ستارالعیوب
.
.
.