و _ ماندن# با زینب(س) # صراط(عباس) _می خواهد #

صراط ما : مَنْ اَطاعَ الخُمینی فَقَدْ أطاعَ اللّه # بی عشق خمینی(ره) نتوان عاشق مهدی(عج) شد # هر زمان شور خمینی به سر افتد ما را دور سید علی خامنه ای می گردیم # با عزم رفتن، از رنج و از غم، هم مى‏ توان ره توشه برداشت، هم مى ‏توان آسوده پر زد. (استاد صفایی حائری) #و سیدی(سید حسن نصرالله) که با استعانت از الله فرمودند: اسرائیل از لانه عنکبوت سست تر است

و _ ماندن# با زینب(س) # صراط(عباس) _می خواهد #

صراط ما : مَنْ اَطاعَ الخُمینی فَقَدْ أطاعَ اللّه # بی عشق خمینی(ره) نتوان عاشق مهدی(عج) شد # هر زمان شور خمینی به سر افتد ما را دور سید علی خامنه ای می گردیم # با عزم رفتن، از رنج و از غم، هم مى‏ توان ره توشه برداشت، هم مى ‏توان آسوده پر زد. (استاد صفایی حائری) #و سیدی(سید حسن نصرالله) که با استعانت از الله فرمودند: اسرائیل از لانه عنکبوت سست تر است

و _ ماندن#  با زینب(س) # صراط(عباس) _می خواهد #

پدر شهید پاشاپور با افتخار می­گویند:

حتی از چهره او مشخص بود که شهید و فدایی رهبر و فدایی حرم حضرت زینب(س) می‌شود. چون از کوچکی عشقش اسلام و انقلاب بود.

نویسندگان

208-سفرنامه زیارت حضرت معصومه (1)

چهارشنبه, ۱۵ شهریور ۱۳۹۶، ۰۲:۵۶ ب.ظ


سفرنامه:

از فضایل حضرت معصومه(ع) همه چیز را می شود دریافت، چون در مقام مادرم حضرت زهرا(ع)ست.

وقتی به مادر دسترسی نداری باید بروی قم، هر چه میخواهی رو باید از حضرت طلب کنی ، جامعه کبیره بخوانی و درک کنی مقام 

اهل بیت(ع) را، 

دو سالی هست، قرارم با حضرت همین بود و خواهد بود که ماهی یکبار توفیق زیارت بدهند

که خدا رو شکر همیشه به راه بود.

عصر حرکت میکنم ، نیمه شب میرسم زیارت ، بعد جمکران ، ساعت 3- 4 صبح برمیگردم اصفهان

صبح می رسم اصفهان

دوست نداشتم تنهایی هم بروم ، هر وقت رفتم یکی از تشنگان معارف اهل بیت (ع) را با خود همراه میکنم:

داستان یکی از این همراهی ها:

اوسط بهمن ماه سال 94 بود، ساعت 7 شب تصمیم گرفتم برم قم، به کی از بچه های تشنه ولی چقر و بد بدن گفتم بیا بریم

این رفیق ما گفت نمی تونم، همون زمان هم با هم دانشگاه بودیم

(حال بماند تا اون موقع شب دانشگاه چه خبر بود)

اومدیم از عابر بانک پول بکشیم که حرکت کنیم، دیدیم بدو بدو این رفیق ما داره میاد، گفت میخوام بیام باهات

ما هم خوشحال که این دفعه هم کسی هست که بیاد از زیارت بهره ببره


خلاصه داستان از اینجا شروع شد:

سوار اتوبوس شهری شدیم: به دلیل ترافیک ساعت 9 رسیدیم ترمینال کاوه

دم ترمینال سوار اتوبوس تهران شدیم: ساعت 10 و نیم حرکت کرد
رفیق ما : صداش دراومد (حالا بماند چی گفت)

جواب ما: گفتن نحوه سفر شهید تورجی به قم
رفیق ما : (بماند چی گفت)

ساعت 2:30 صبح رسیدیم قم و گشنه
اطراف حرم: این مغازه پیدا کردیم و چیزی خوردیم

تا ساعت 4:30 زیارت رفتیم

بعد حرکت کردیم به سمت اصفهان

ساعت 8 رسیدیم دانشگاه ، یادمه صبح روز شنبه بود ، اون بنده خدا هم کلاس داشت، دانشکده پرستاری

دم در دانشگاه ، یه چیزی گفت و میخواست از رفتارش عذر خواهی کنه : ولی من نذاشتم ادامه بده 


سفرنامه استاد:

 به ما ایراد می­گیرند که چرا این همه می­آیید مشهد؟


چرا نیاییم؟ آدم تا نفهمد از این­ها چه گرفته، حق دارد رها کند و برود اینور و آنور، ولی وقتی که می­فهمد از این منابع چه به دست آمده و چقدر راه­ها نزدیک شده، آن موقع آدم هر کجا که ولش کنند مثل گربة مرتضی علی(ع) بر خواهد گشت اینجا!

من گاهی شده در قم اگر یک پنجشنبه، جمعه فرصتی باشد، یکی از دوستان ماشین داشته باشد و بگوید بیا برویم مشهد، من حتّی اگر یک هفته قبلش به مشهد رفته باشم، رویم نمی­شود بگویم که نمی­آیم. حتّی شده در شب، گیر می­کردیم، راه می­افتادیم و می­آمدیم. عصر چهارشنبه از قم حرکت می­کردیم و می­آمدیم تهران، ده، دوازده ساعته، با چه بدبختی از آن جاده می­آمدیم، (با داستان­ها و وضعیت هایی که بماند!) می­رسیدیم مشهد. دو تا زیارت نکرده، دوباره غروب راه می­افتادیم بر می­گشتیم.

چرا آدم این طور می­شود؟

ما، دربدری­های دیگر را ندیده­ایم. ما دویست سال دربدری سلمان را هنوز نفهمیده­ایم. این است که برایمان سخت است که دو روز در بیابان­ها برویم.

چرا به مشهد می رویم؟! چرا نرویم؟!

اگر بدانیم از این بیت چه به ما رسیده، آنوقت، باور کنید مدهوش می­شویم. ما هنوز از فضل و عنایتی که اینها داشته­اند در خوابیم و هنوز بیدار نشده­ایم که ببینیم چه داریم. نمی­دانیم عنایت­ها چه بوده و از چه چشمه‌هایی سیرابمان کرده­اند...

هنوز تشنگی را نچشیده­ایم و  هنوز آنچه که چشیده­ایم را نمی دانیم چقدر ارزش دارد. هنوز نفهمیده­ایم اینجا چه بوده که ما از آن نوشیده­ایم. این است که شاکر هم نیستیم.


«از گفتگوهای استاد در شب­های قدر - مشهد»


پی نوشت: 

1-یه بار دیگه هم این بنده خدا با من اومد قم ( ولی این دفعه تاخیری در کار نبود).

2-نذر کرده بودم هر وقت کسی باهام میاد زیارت ، هزینه سفر با من باشه ، رفت و برگشت با شام

3-همیشه عکس متن حال من بود.

4-ما که از مشهد رفتن لیاقت نداریم، ولی مادر رو داریم و هر ماه باید برویم.

نظرات (۴)

  • ســـــر باز
  • سلام
    دوباره نوشتن رو شروع کن...
    پاسخ:
    سلام

    چشم
    سلام
    سال نو مبارک.
    تشکر.
    صلی الله علیک یا بنت موسی بن جعفر ...
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی